معنی ازدانه های خوراکی

حل جدول

ازدانه های خوراکی

کلزا


دانه های خوراکی

باقلا، ماش، لوبیا


خوراکی

ارزاق، طعام

ماکول

واژه پیشنهادی

ریشه های خوراکی

هویج بوته‌ای، هویج، هویج وحشی، تربچه، ترب، شلغم، سیب زمینی ترشی، سیب زمینی شیرین

لغت نامه دهخدا

خوراکی

خوراکی. [خوَ / خ ُ] (اِ مرکب) بهره ٔ روزینه از غذا. || پولی که برای خریداری روزینه ازغذا می دهند. || پولی که برای صرف معاش خرج میشود. (ناظم الاطباء). || (ص نسبی) آنچه خوردن را بکار آید. مقابل پوشاکی. (یادداشت مؤلف). || آن دارویی که باید خورد. مقابل داروی تزریقی. || خوردنی. مأکول. ازدرِ خوردن.آنچه توان خورد. قابل خوردن. (یادداشت بخط مؤلف).


خوش خوراکی

خوش خوراکی. [خوَش ْ / خُش ْ خوَ / خ ُ] (حامص مرکب) عمل خوش خوراک. بامزگی. خوش مزگی. خوش طعمی.


نازک خوراکی

نازک خوراکی. [زُ خوَ / خ ُ] (حامص مرکب) حالت و صفت نازک خوراک. رجوع به نازک خوراک شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

کم خوراکی

کم خوردن کم خوراکی.


خوراکی

(صفت اسم) خوردنی طعام.


غاریقون خوراکی

غارچ پرورشی غارچ خوراکی سماروغ خوردنی

فرهنگ عمید

خوراکی

خوردنی، قابل خوردن،
(اسم) طعام، غذا،

مترادف و متضاد زبان فارسی

خوراکی

اطعمه، ارزاق، توشه، خواربار، خوردنی، غذا، مائده، خوردنی، قابل‌خوردن، ماکول،
(متضاد) پوشاکی

فارسی به عربی

خوراکی

صالح للاکل، مخزن، وجبه الطعام

فارسی به آلمانی

خوراکی

Essbar [adjective]

معادل ابجد

ازدانه های خوراکی

921

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری